داستان عشق

داستان عشق

ads-3
تبلیغات متنی

اسلایدر

 

 

دلبند من،


با دستهای آلوده به اشک، قلم به دست می گیرم تا برای تو نامه بنویسم.


دیرزمانی است که تو برایم نامه ایی ننوشته ای. چرا چنین می کنی؟

در حالیکه، همین تازگی بود که در نامه یی نوشته بودی… که برایم

نامه خواهی نوشت، حتی اگر من برایت نامه ننویسم. دیروز، پدرم

برایم نامه یی نوشت. در این نامه، برایم نوشته بود که برای تو نیز نامه

نوشته است. وتو ، برعکس ، حتی یک خط هم نامه برای من ننوشتی

تا به من بنویسی که پدرم برایت نامه نوشته است. اگر تو برایم نامه

می نوشتی تا به من بنویسی که پدرم برایت نامه نوشته است ، من

هم برای پدرم نامه می نوشتم تا به او بنویسم که تو مایلی که برای او

نامه بنویسی. اما متاسفانه ، تو گویا فرصت نامه نوشتن را نداشتی.

وگرنه حتما برای او نامه می نوشتی.


تو هیچ نامه یی در جواب نامه هایی که من برای تو نوشته ام ننوشتی

، و به خاطر همین است که تمام این ماجرا های نوشتن نامه این

چنین غم انگیز شده است.


تو اگر نامه نوشتن را نمی دانی ، این چیز دیگری است ، من هم برای

تو هیچ نامه ای نخواهم نوشت. اما اگر نامه نوشتن را می دانی و باز

هم برای من نامه نمی نویسی، باز من برای تو نامه خواهم نوشت.



مارینال چت

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






:: برچسب‌ها: داستان عشق ,
:: بازدید از این مطلب : 554

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

به علت بروز بودن سایت از صفحات دیگر نیز دیدن فرمایید.