از دلتنگی هایت از دردهایت، از حــــرف هایت ...
بنویس برایـــــــــم...!!!
کـــــــاش ....
صــــدای بعضــی ها رو
می شــــد بــــــوسید..!!
مخصــــوصا وقتـــــی...
اســمتو صــــدا می زنن...!!♥
بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ می زنن
ولی گنجشک ها جدی جدی می میرن
آدما شوخی شوخی به هم زخم می زنن ولی قلبا جدی جدی میشکنن
تو شوخی شوخی به من لبخند زدی من جدی جدی عاشقت شدم
تو هم یه روز شوخی شوخی تنهام می زاری منم جدی جدی بی تو می میرم
بچه ها عکس خودمه :) عکس تنها ترین تنها
..........................................................................................................................
تنها ترین تنها منم توُ این سکوت بی نفس
همدم تنهایی من خاطره هات بوده و بس
دلم میخواد که تا ابد کسی سراغ من نیاد
دیگه نمیخوام هیچ کسُ ، هیچ کسی هم منُ نخواد
میخوام که توُی تنهاییم خاطره هاتُ بوُ کنم
میخوام با دردای دلم دنیا رو زیر و روُ کنم
گریه دیگه بسه برام ، چشام دیگه نا نداره
چیکار کنم بدون تو زندگی معنا نداره
همیشه میگفتی میخوای که تنها مال من باشی
توُ لحظه لحظه های من ، توُ ماه و سال من باشی
دلی برام نمونده که دوباره بشکنی بری
خوب میدونم نمی مونی ، همیشه تو مسافری
خدانگهدار ای همــــیشه پنـــــــاه قلــب بی کس من
نرو که دیــــگه کــــــس نمیشه به فریــاد رس من
بذار که واسه آخرین بار تورو به آغوشــم بگیرم
گریــــــــه نکن عشقم الهـــــــی که واســـت بمیرم
خــــــــــدانگهدار ای گل یــــاس اونجا مواظب خودت باش
از هم دیگه نشـــــــــون نداریم غـــــــــــم ما یه دریــــاست
هردو چه مظلوم و چه غمناک خیره به چشم هم مینشستیم
یاد تمــــــــــــوم خاطـــــــــــره ها چه عهــــــــدی که بستیم
روزی اگـــه منو ببینی مـــوی سیـاه به سر ندارم
اونوقــته که میفهــــــمی بودی همـــــه دارو ندارم
بیا قـــــسم بخور عزیزم که بعد من عاشق نمیشی
قسم به اون چشمای معصوم من عاشق نمـــــــیشم
حلالم کن اگه یه روزی حرفی زدم اشکات بریزن
یا این چشمای هرزه چـــــشمه غریـــــبه رو دیدی
اگه از من خیانتی بود یا تعــــــنه از رو عادتی بود
حـــــــلالم کن که دیــــــگه شایــد تو رو من نبـــــینم
بــی آنــکه بــدانــی در دلـــم چـــه مـــی گـــــذرد
نــــگاهــت مـــی کــــنم و در دل آهـــستــه مــی گریــم
بــا آنــکه خــوب مــی دانم کــه تــو اســـیر دیـــگری هســتی
امــا چـــگونه بــگویــم
کـــه مــــنــم لــیلــی تـــــو
در دل نــــامــت را فــریـــاد مــی زنــم
تـــا آخــر عــمر درگــیرم خــواهی بــود
انــکار نــکن ؛ مـقایــسه تـو را از پــای در مــی آورد !
یــه ســری هـم هــستن ، نــه تـــنها آدم بــا اونــــا “مـــا” نـــمیشــه ، بلـــکه از “مـــن” بــودنــم مــیفــته !
مــا آنــقدر پــوچ و بـی مـــعنا بـوده کــه جــای خـــالی آنـــها را فــقط همـــین نبــودنـــشان پـر میـــــکند !
باهاش کلی خاطره داری
مهم نیست کجا باشی
کی پیــــــــشت باشه
فقط تویی و اون آهنگ
وخاطـــــــراتی که ..
لحظه به لحظه برات تازه تر میشند...
زیباترین عاشقانهای که واسم گفتی
وقتی بود
که اسمم رو با «میم» به انتها رسوندی؟!
خــــدایــــا حــواســـت هـــســـت؟!
صــدای هـق هـق گــریـــه هــــایـــم...
از هــمــان گــلــویــــی مـــی آیـــد کـــه تـــــــــو...
از رگــــش بــــــه مــــن نـــزدیــکــــــــــ تــــــری!!!
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق، به امضا شدنش می ارزد
دلبند من،
با دستهای آلوده به اشک، قلم به دست می گیرم تا برای تو نامه بنویسم.
دیرزمانی است که تو برایم نامه ایی ننوشته ای. چرا چنین می کنی؟
در حالیکه، همین تازگی بود که در نامه یی نوشته بودی… که برایم
نامه خواهی نوشت، حتی اگر من برایت نامه ننویسم. دیروز، پدرم
برایم نامه یی نوشت. در این نامه، برایم نوشته بود که برای تو نیز نامه
نوشته است. وتو ، برعکس ، حتی یک خط هم نامه برای من ننوشتی
تا به من بنویسی که پدرم برایت نامه نوشته است. اگر تو برایم نامه
می نوشتی تا به من بنویسی که پدرم برایت نامه نوشته است ، من
هم برای پدرم نامه می نوشتم تا به او بنویسم که تو مایلی که برای او
نامه بنویسی. اما متاسفانه ، تو گویا فرصت نامه نوشتن را نداشتی.
وگرنه حتما برای او نامه می نوشتی.
تو هیچ نامه یی در جواب نامه هایی که من برای تو نوشته ام ننوشتی
، و به خاطر همین است که تمام این ماجرا های نوشتن نامه این
چنین غم انگیز شده است.
تو اگر نامه نوشتن را نمی دانی ، این چیز دیگری است ، من هم برای
تو هیچ نامه ای نخواهم نوشت. اما اگر نامه نوشتن را می دانی و باز
هم برای من نامه نمی نویسی، باز من برای تو نامه خواهم نوشت.
بر مزارمردگان خویش نالیدن چه سود؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسیــد،
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود؟
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود، خانه صاحب عـــزا
تا صبح خوابیدن چه سود؟
گر نپرسی حال من تا زنده ام، بعدمرگم اشک و
نالیدن چـــــه ســـود....
چند وقتیست همه دلگیرند از من…
دلیل میخواهند
مدرک میخواهند برای غمگین بودنم
برای ناامید بودنم...برای تلخ شدنم
نگران نباشید من نه غمگینم
نه ناامید نه تلخ
فقط مدتیست به دنبالشان میگردم
مدتیست گم شده اند
صبرم، تحملم، امید هایم، انگیزه ام…
نمیدانم کدام صفحه ی قصه ی سر گذشتم را جا گذاشتمشان !
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
نه بسته ام به کس دل، نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من
اما فرهاد به هوایش کوه کند...
ولی حالا...
شیرین ترین شیرین هم که باشی...
همین که فرهادت هوایی نشود انگار کوه کنده...
شیـرم و از دست آهـــویت فـــراری می شوم
می روم در گوشه ای مشغول زاری می شوم
می سپارم یال و کـــوپال پریشان دست باد
های و هــوی گریه های بیقراری می شوم
می گذارم زیر پا قانون جنگل، هرچه باد
بی خیال آنهمه قانـون مداری می شوم
ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ......!!!!
ﮐﻪ ﻧﻪ ﻋﯿﻦ ﺁﺩﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ...... ﻭ ...... ﻧﻪ ﻋﯿﻦ ﺁﺩﻡ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ......!
ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ..... ﻭﻟﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﯾﮏ
ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻢ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .....!!!
ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﻬﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .... ﻭ ...... ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ
ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺣﺎﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ....
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ .... ﻭ ... ﻫﺮ ﺁﺩﻡ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺮﯾﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯾﻢ ...!!!! ﮐﻪ
ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﺎﺷﯿﻢ ......
ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﯿﻢ .....!!
ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﺎﻡ ﺳﺎﻝ ...... ﻭ .... ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻘﺎﻁ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﻢ .....
ﻫﻤﯿﺸﻪ ...ﻫﻤﯿﺸﻪ ... ﻫﻤﯿﺸﻪ .... ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﺩﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ....
ﻣﺎ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺧﺮﺩ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ....!!!! ﻭ .... ﻋﺸﻖ ﻫﺎﯼ ﺭﯾﺰ ﺭﯾﺰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﯾﻢ .... ﮐﻪ ﮐﻼﻥ ﻋﺎﺷﻘﯽ
ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ
.... ﻭ ...... ﺣﺎﻻ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﻭﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ...... ﮐﻪ ﺑﺸﻮﺩ !
ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ شخص ﻫﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ...... ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ
ﻧﮑﺮﺩ .....
ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﻟﻌﻨﺘﯽ.
ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ
ﺩﺳﺖ ﺳﺮد ﯾﻌﻨﯽ ﭼه ... ﺣﺮﻑ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼه
دﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﻭﺳﺘﺖ دﺍﺭﻡ ﮔﻔﺘﻨﺖ ، ﺳﮑﻮﺕ ﺳﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼه
ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺣﺮﻑ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻭدﺳﺘﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑه ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭد ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺕ ﺑﺨﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﻣﯿﺸﻮد
تفاوت عشق های دیروزی و امروزی در نداشتن تیشه نیست،در کاربرد تیشه است..
اگر فرهاد های دیروزی با تیشه در راه عشق کوه می کندند ...
امروز فرهاد ها با تیشه دل می کنند ... دل ...
این است تفاوت عشق های دیروزی و امروزی ......
حال اشکال از تیشه است یا از ریشه ... ؟!
مرا اینگونه باور کن
کمی خسته کمی تنها
کمی از یاد رفته کمی مغرور
کمی بی کس، کمی گستاخ
کمی سر خوش
کمی.. کمی باور کردنم سخته ؟؟
و سرت را روی پای من که میگذاری چقدر داریی ام زیاد میشود...
نگاهم مسکین تر از آن است که خنده های تو رافراموش کند...
زیباتر بخند
وقتی که میخندی چقدر دنیا به خنده های تو می آید
موجود جدیدی را خلق کرد و آفرید،اما میخواست که این موجود خاص باشد.
به انسان عقل و شعور داد،اما این خاصه برای خاص بودن کافی نبود
یک مشخصه خاص نیاز بود تا خاص شود...تا انسان شود
در سینه اش قلبی قرار داد و در این قلب چیزی به ودیعه گذاشت به نام
احساس......
ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﮔﻠﺪﺍﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺯ ﺗﻤﺎﻣﯿﺖِ آن ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ
ﻭ ﮔﻞ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﺪﺍﻥ
ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﯾﮑﺴﺮ ﺍﺯ ﺗﺎﺑﺶ ﭼﺸﻢِ ﺗﻮ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻡ
ای همه زندگی من
موقعی که میخوای مث قبل شی اما نمیشه
موقعی که یاد کاراش میفتی و یه خنده میاد گوشه لبات
موقعی که اسمش میشه پسورد زندگیت
موقعی که دل یه چیز میگه و عقل یه چیز دیگه
موقعی که کلی خواطرخواه داری اما دلت پیش اون بی معرفته
موقعی که باید ازش ناراحت شی اما نمیتونی
موقعی که میدونی زنگ نمیزنه اما با صدای زنگ هر تلفنی نفست بند میاد
موقعی که بهش نیاز داری ...
اما دیگه نیست
نگاهش که به من می افتد ، لحظه ای بی حرکت می ایستد. یقه کاپشن چرم روشنش را بالا می دهد و
دستی می برد زیر موهایش و چند تاری از موهای نرم و قهوه ای رنگ از لای انگشتان کشیده اش رها شده و
پرده ای جلوی چشمانش می کشند. لبخند کمرنگی روی لبش می نشیند. ابروهایش را بالا می اندازد و
همزمان چشمکی می زند!
نگاهش که سمت گلدان روی میز می چرخد لبخندش جان بیشتری می گیرد و ردیف دندان های منظمی از
میان لب های باریکش خودنمایی می کنند.
آرام می گوید:
تو خودت قشنگ ترین گل دنیای عزیزم!! تنها تو بودی که تولدم را به خاطر داشتی و بعد نوشته روی کارت آویزان
شده از گلدان را زیر لب تکرار می کند:
“تولدت مبارک مهتاب شب های تنهایی ام”
گلدان کریستال زیبا با یک شاخه گل رز قرمزآتشین تمام وسعت نگاهم را در بر می گیرد. طراوت و شادابی
عجیبی در گلبرگ های مخملی اش خودنمایی می کند و تلالوء نوری که از درز پرده بر روی گلدان افتاده رنگین
کمانی از قرمز و طلایی در هم رونده را درونم منعکس می کند.
دوباره بر می گردد به سمت من و حریصانه کاغذ های تیره طراحی هایش را از نظر می گذراند. نگاهش روی
طرح نیمه تمام چشم هایی که با چند خط ساده و حاشور ، بی اندازه زیبا جلوه می کنند گره می خورد .
من میانسالم ؛ تو داری زود پیرم می کنی
نیمه جانم کرده ای در بازی جنگ و گریز
آخر از این نیمه جانم نیز سیرم می کنی
این مطیع محض دست از پا خطا کی کرده است؟
پس چرا بی هیچ جرمی دستگیرم می کنی؟
سالها سرحلقه ی بزم رفیقان بوده ام
رفته رفته داری اما گوشه گیرم می کنی!
تا به حال از من کسی شعر بدی نشنیده است
آخرش از این نظر هم بی نظیرم می کنی !
من همان سرباز از لشکر جدا افتاده ام
می کُشی یکباره آیا ‘ یا اسیرم می کنی؟
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت برای تنها ترین تنها محفوظ بوده و کپی برداری از مطالب سایت فقط با ذکر منبع مجاز می باشد، در غیر این صورت حرام است