اگه دستم به جدایی برسه ، اونو از خاطره ها خط می زنم از دل تنگ تموم آدما، از شب و روز خدا خط می زنم اگه دستم برسه به آسمون ، با ستاره ها قیامت می کنم نمیذارم کسی عاشق نباشه، ماهو بین همه قسمت می کنم وقتی گاهی من و دل تنها می شیم ، حرفای نگفتنی رو میشه دید میشه تو سکوت بین آدما ، خیلی از ندیدنی ها رو شنید قصه ی جدایی ما آدما ، قصه ی دوری ماست از خودمون قصه ی من و تو از لحظه ی عشق ، قصه ی سادگی گمشدمون دوری من و تو از لحظه عشق قصه سادگیه گم شده مون اگه دستم به جدایی برسه اونو از خاطرها خط میزنم از دل تنگ تموم آدما از شب و روز خدا خط میزنم |
گهگاهی شاید یک قطره اشک به جرم تنهایی و من میخواهم حبس ابد باشم در این زندان بی کسی حالم خیلی خوب است ، لبخند هم در برنامه زندگی ام است …
شاید این تنهایی بهتر باشد کمی آرامتر
با دلم مهربانتر گرچه محبت نیست ، اما دلم از غم ها دورتر
شاید کمی چشمهایم را باز کنم محبت را هم ببینم و آن را لمس کنم! نه به دنبال درمان برای دردهایم
نه زخمی است که عذاب دهد این دل تنهایم
شاید این تنهایی بهتر باشد
در عالم خود هستم و با سکوت همنشین! اینجا دلم هیچ حرفی ن
دارد و ادامه زندگی چند نقطه چین
گهگاهی شاید یک قطره اشک به جرم تنهایی
و من میخواهم حبس ابد باشم در این زندان بی کسی حالم خیلی خوب است ،
لبخند هم در برنامه زندگی ام است ….
لذت می برم از پرواز پرنده ها ، اگر خزان زودتر بیاید ، از آمدن باران ها…
به دور از هیاهوی قلب ها ، دلتنگی و غصه آدمها …
شاید این تنهایی بهتر باشد ، نه اینکه یکی بیاید و حالم از گذشته ها بدتر باشد…
آهنگ غمگینی است ، اما دلنشین ، درگیر با سکوتم ، ای تنهایی بیا در کنارم بنشین
هیچکس به اندازه من درگیر احساس تو نیست هیچکس به اندازه من نمیتواند تو را درک کند
در هوای با تو بودنم ، شبهای پر ستاره
لحظه به لحظه امیدم بیشتر از گذشته نه حس تنهایی
نه دلتنگی ، وجودم لبریز شده از حس عشقت! مثل لحظه ی روییدن
لحظه ای که شبنم مینشیند بر روی چهره سبز عشق
لمسی تازه ، به دور از یک هوای آلوده
دیگر مثل گذشته ها روزها را سر نمیکنم بیهوده!
هر لحظه از زندگی ام معنایی تازه دارد ، همه معنی تو را دارند
هیچکس به اندازه من درگیر احساس تو نیست
هیچکس به اندازه من نمیتواند تو را درک کند و من
از جایی به اینجا رسیده ام که از آنجا تا اینجا راهیست که هر
عاشقی نمیتواند آن را بدود، تا به عشق برسد
و من دویدم تا رسیدم به تویی که همان عشقی ،
همان هوای تازه،که نفسهایم خیلی وقت است
در پی این هوا میگردند. برمیگردم به سر خط ،
همان هوای با تو بودن ، زندگی با حس تو همیشه زیباست! زندگی تکراریست ،
هم روزها و هم شبهایش ، اما وقتی تو هستی هر
روز و هر لحظه من رنگ تازه ای از عشق است
چــــه راحـــــت میــــــگویند قــــــسمت نــــبود
نــــمیدانـند آن قــسمتی کـــه از آن ســـخن مــــیگویند
دنــــیای کــسی بــود کــه هــر ذره ی آن را
هــر شـــــب بـا اشــکی مــــیساخت
صــدای مــا رو از پـشــت شـیـشـه ی مــانـیـتــور مـی شـنـویـد !
مــانـیـتـوری کـه الان ، خـیلی هـا پـشـتـش بـغـض دارن . . .
مـانـیـتـوری کـه الان ، خـیـلـیـا دســتـشـون زیــر چــونـشـونـه . . .
پـشـت هـمـیـن مــانـیـتـور خـیـلـیـا دلـشـون گـرفـتـه . . .
خـیـلـیـا دلــشـون شـکـسـتـه . . .
خـیـلـیـا زنــدگـیـشـون رو پـشـت هـمـیـن مــانـیـتـور بـاخـتـن . . .
کــلافـــه ام از پـت پـت ایــن فـــانـــوس . . . !
خــــامـــوشــش کــن . . . !
تــا چـشـمـم عـــادت کــنـد ، بــه تــاریـکی . . . !
اصــلا نــبـــودن . . . بــهـتــر از ، نـصـفــه نــیـمـه بــودن اســت . . . !
برای دلم گاهی . . .
مادری مهربان میشوم . . . !
دست نوازش بر سرش میکشم میگویم : غصه نخور ، میگذرد . . . !!
برای دلم گاهی . . .
پدر میشوم . . . !
خشمگین میگویم : بس کن دیگر بزرگ شدی . . . !!
گاهی هم دوستی میشوم مهربان . . .
دستش را میگیرم میبرمش به باغ رویا . . .
دلم،از دست من خسته است . . . :(
با غــریبـه هــا درد و دل می کـنـم،
با صفحاتـــــــــ مـجـازی زنـدگی می کـنم ،
آنلایــن بازی می کـنم ،
شـبیـه کارکـتــرهـای یاهـــو شــده ام
مـثل آنهــا گــریـه می کنم مـثل آنهـا می خـنـدم ،
ولـی چیـزی به انـتهـای بــودنـم نـمـانـده استــ تمــام شــده ام
مثل ایـنکه سیــم اتـصالـم جــایی قـطـع شــده است ،
زودتــــر آنلاین شـــو می خواهم ببینمـــت
این روزا عادت همه |
||
این روزا عادت همه ، رفتن و دل شکستنه
|
حـــــالــــــم حـــــال گرگـــــــی استـــــــ....؛
کـــــــه خــــــداونـد تــــوبــه اش را پـذیــــــرفتـــــه!
ولـــــــی مـــــــردمـــــــان میـــــــگویــــــند؛
"تـــوبــــــه گــــــرگــــــ ، مــــــرگـــــ استـــــ"... !
آهای اونایی که...
دست تو دست عشقتون خوشبخت زندگی می کنین
اونایی که الان با عشقتون خوشین
اونایی که هر لحظه به عشقتون اس ام اس می دید و شادیــد
همش گوشیتون زنگ میخوره و اس ام اس دارید...
هیچی...
((واسه اونایی که الان تنهـان دعا کنید...))
اونام مث شما یه روزی خوش بودن
یه روزی عاشق و حالــا تنهان، گوشیاشون رو میزه...
همش به صفحه ش نگاه می کنن
گاهیم گوشیاشونو خونه جا میزارن
و یادشون میره اصلا گوشی هست!!
این تنهاییه خیلی خطرناکـه دعا کن هیچکس مبتلا نشه
دعاکن همه به اونی که میخوان برسن
و باهاش بـــاشن تا آخر عمر... آمین ... |
ﺑــﺎ ﮔﺮگ هــﺎ ﺩﻭﺳــﺘـﯽ ﮐـــﻦ !
ﭼـــﻮﻥ ﺗــﺎ ﮔــﺮﺳﻨــﻪ ﻧـﺸــﻮﻧـﺪ ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ . . .
ﻭﻟـﯽ ﺍﻧــﺴــﺎﻧــﻬـﺎ ﺗــﺎ ﺳــﯿـﺮ ﻣـﯿـﺸــﻮﻧـﺪ ، ﺧــﯿـﺎﻧــﺖ ﻣﯿـﮑـﻨـﻨـﺪ !
گـرگ بــاش . . . مــغـــرور . . .
مـیـخــوای خــنـجـری بــزنی از رو بــه رو بـــــزن !
مــثـل گــرگ تــعـصــب داشــتـه بـاش ،
مـثـل گـرگ حـتی بـه شــیـر هـم رحـــم نـکـن !
مــثـل گــرگ رو در رو حــق بـگـیــر ، بـه مــانـنـد گـرگ بـاش دشمـن را بــدر !
در بــرابــر سـگ هـای ولگــرد بـی تــفـاوت بـاش ،
آن هــا بـا پــارس کــردن هـای بیـهــوده زنــده انـد . . .
گـرگ بـاش . . . زوزه ی گـرگ از تـنـهـایـســـت . . .
ولـی گــرگـهــا دسـتـه جـمـعی زوزه مـیـکـشـنـد . . .
در دنــیـای گــرگـهــا اعــتـمــــاد یـعـنــی مـــرگـــ . . . .
بـا هـمـه بـاش امـــا تـنـهــا . . . !
دنــیـای مــجــازی جــایـیـه کـه وقـتـی . . .
کـسی کـه دوسـتـش داری ازت مــیـپـرســه : خــوبـی؟؟ :)
مـیـگی : خــوبـم مــرسـی!! :(
اما اون نه مـیـتـونه بـغـض گلوتو بـبـیـنـه ، نـه میـتـونه چشای خـیـس تـو بـبـیـنه !
نـه دســتـای لــرزونـت رو . . . !
حـتی نـمـیـتـونـه دلـتـنـگـیـتـو حـــس کـنـه . . . !
بـعـد هــم بـا خــیـال راحــت مـیــره کـه بـا یـکی دیـگـه چــت کـنـه . . .
وفــــاداری ؟ خـــــــدا بیامرزتـــــش !!
صداقــــت ؟ یـــادش گـــــرامی بـاد !!
غیـــــــرت ؟ ب احتـرامش چند لحظه سکـــوت !!
معــــــرفت ؟ یابنــــــــــده پـــــاداش می گیرد !!!!!!
دنـیایــت پــر بــود از فـــرشــتـه هــایـی کـه پــــرواز می کــردنـد ...
و تــو گـفـتی کـه اگــر فــرشـته نیـستیـم پــرواز را آدمــانه یـاد می گـیـریـم ...
و تــو هـــر روز مـــرا بـالای بـام خـیـــال می بــردی ...
و مــن و تـــو مــا می شــدیـم و بـا گـــذر از راه خـیال پـــرواز را تـمــرین می کـردیـم ...
تــو بی بـال می پـــریـدی ... ولـی مــن ...؟
! تـــو شــده بــودی بـال هــایـم بــرای پــرواز ...
ولی حــالا دنـیایـت
شــده کـلاغی کـه بـال دارد ...
و نـمی پــرد و صــدای قــار قــارش فـقـط گــوش هــا را کــر می کـنـد ...
درتنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم
در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم
در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم
در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم
ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم
اصـن هـوا کـه سـرد مـیـشـه
یـنـی بـایـد یـکـیـو داشـتـه بـاشـی کـه بـغـلـش کـنـی،
وگـرنـه هـوا مـرض نـداره کـه الـکـی سـرد شـه!!!
می دونـی . . . ؟
بایـد بفـهـمی وقـتی دلــت می گــیره ...
تنـهــایی !
بایـد یـاد بـگیــری از هـیــچ کــس تــوقـع نــداشتـه بـاشی !
بایــد عــادت کنـی کـه بـا کـسی درد دل نـکنـی !
بایـد درکــ کـنی کـه هـر کـس مـشکـلات خـودشــو داره !
بایـد بفـهـمی وقـتی
نـاراحـتی ...دلـتـنگی ...یـا بـی حــوصـلـه ای ...
هـیــچ کـس حـوصـلـه ی تــو رو نـداره !
دیگـه بایـد فهــمیـده بـاشی هــمـه رفـیــقِ وقـتـای خـوشی انـد !
ﺍﯼ ﮐـــــــﻮﺩﮎ . . .
ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﭙﻮﺵ
ﺗﻼﺵ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﺖ ﻏــــــﻤﮕﯿﻨﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . . .
ﮐــــــﻮﺩﮎ ﺑﻤﺎﻥ ، ﮐﻮﭼــــﮏ ﺑﻤﺎﻥ . . .
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﻢ ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﮐــــــــﻮﭼﮏ
ﮐﺮﺩ، ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﻢ ﺭﺍ
هــمــراه مــن دو تــا فــنـجــان چـــای هــم دفــن کــنـنـد . . . !
شــایــد صـحـبــت هــای مــن بـا خــدا بـه درازا کـشیــد !
بـه هـرحــال دلـخــوریــهـا کــم نـیـســت ،
از بــنـدگـانــش . . .
هــمـانـهایـی کـه بــی اجــازه وارد شــدنــد ،
خــودخــواهــانــه قـضــاوت کــردنـد ،
بـی مــقـدمــه شـکسـتـنـد ،
و بــی خــداحـافـظــی رفــتـنـد . . .
ساده هستم
ساده میبینم
ساده میپندارم زندگی را
نمیدانستم جرم میدانندسادگی را!!!
سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهر
ساده می مانم
ساده میمیرم
اما...
ترک نمی گویم پاکی این سادگی را ...
مـادربـزرگ مـی گفـت :
قلبـــت که بــی نظـم زد
از همیــشه عاشق تـــری
اشکــت که بــی اختیــار ریخــت
از همیــشه دلتنــگ تـــری
شبــت کـه بـا درد گذشـــت
فکــرت از همیــشه درگیـــرتـر سـت
ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﯿﻠﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ؛
ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻫﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ . ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ...
ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ ﻗﺸﻨﮕﺘﺮﯾﻦ ﺗﯿﻠﻪ ﺭﻭ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﺍﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻫﺎﺷﻮ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺍﺩ
ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ.
ﻭﻟﯽ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ
ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺗﯿﻠﻪ هاﺷﻮ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻢ
ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻥ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻫﺎﺷﻮ ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻩ ...
ﻋﺬﺍﺏ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﺍﺳﺖ ...
ﻟﺬﺕ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﻛﻨﺪ
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎﻝ ﺍﻭﻥ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﻜﻨﺪ
چــه دنـیای ســاکـتـی!
دیگـــر صـــدای تـپـش قـلـبهــا غـــوغــا نمــیکنـد،
بـی گمـــان هـمـه شکستــه انـد!
دلــــم بـه حـــال پســــرک ســوخـــت کــه وقـتی گفـتـــم
کفشـــهایــم را خـــوب واکـــس بــزن...
گفـــت :
میــخواهی، مثــل ســـرنـوشــتم بـرایــت ســیاهـــش میــکنــم...
بـارون مـیـباره و دوبـاره تــو رو پـیـشـم میـبـیـنـم
اشـک تــو چــشمـام حـلقـه مـیشـه دوبـاره تـنهـا مـیشـیـنـم
دیـگـه فـقـط آرزومــه بـارون بـباره رو تـنـم
رو سنگ قـبـرم بـنــویــس تـنهـاتـریـن تـنهـا مـنـم
( سلطان احساس)
آن قــدر بــالا نــرفتـه ام كـه پـاهـایـــم بلــرزد ،
پسـت و مقـامــی هـــم نـدارم كــه نگـــران از دست دادنـش بـاشـم ،
از این دنیا تنهــا كمـی اكسیــژن مـی خـواهــم !
و دستمـالــی بــرای سـرفـه هـایــم !
عقــربـه هـای سـاعـت كـه بـایستـنــــــد ،
مــن هـــم مــی روم ...
|
||
خاطرم نیست تو از بارانی یا از نسیم
|
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت برای تنها ترین تنها محفوظ بوده و کپی برداری از مطالب سایت فقط با ذکر منبع مجاز می باشد، در غیر این صورت حرام است